کد مطلب:225302 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

بیان پاره ای مدایحی که در مدح و منقبت حضرت ممدوح باری تعالی و ساکنان ملاء اعلی ا


مدح تعریف است و تخریق حجاب

فارغ است از مدح و تعریف آفتاب



وجود مادح و ممدوح و واصف و موصوف و ناعت و منعوت و ناطق و منطوق و شاعر و مشعور و عارف و معروف و عاقل و معقول بطفیل وجود ایزدی نمود و توجهات خاطر ولایت سمات امام انام حجت خداوند علام است پس هر كس مدح و تعریفی نماید درجات فهم و ادراك و معارف و مراتب خود و احساسات و تعقل خود را نموده است زیرا كه



مدح خورشید جهان مدح خود است

كه دو چشمم روشن و نامرمد است



و اگر ساكت یا قاصر گردد خویشتن را مذموم و مقدوح و قصور خویشتن را به عرصه ظهور جلوه گر ساخته است زیرا كه



ذم خورشید جهان ذم خود است

كه دو چشم كور و تاریك و بداست



پس اگر هر كس به زبان و بیان و فهم ناقص خود در این عرصه ی بی مبتدا و منتها جولانی دهد و چیزی به عرض برساند و در مدیحه ذات كامل الصفاتی كه جبرئیل امین را در پرواز چنان میدان هزاران بال و پر بریزد و هنوز از مقام خود بیرون نتاخته باشد برای آن است كه گوهر خود را بنماید و بر پاكی فطرت خود مطمئن و مثاب گردد.



[ صفحه 365]



و از این پیش در باب ظهور امامت آن حضرت به مدایح صاحب بن عباد و صاحب كشف الغمه و صاحب مطالب السئول و برخی دیگر از شعرا و خطبا و بلغا نثرا و نظما صفحات كتاب را منور و سطور را معطر نمودیم و همچنین در ابواب مناقب و فضائل و مآثر آن حضرت اخبار كثیره به مناسبت این باب را مرقوم داشتم و اگر به نظر حقایق منظر بنگریم صفحه ی آفرینش از صفحات مدح و ثنایش دفتری و انوار ماه و آفتاب از لمعان نور مفاخر و مآثرش مختصر كتاب مكارم نصابی است اصح و اصدق و افصح و ابین و اشرف مناقب آن حضرت این كلمات بلاغت آیات است كه خود آن حضرت در فضایل خودشان بیان می فرماید.

در عیون اخبار و بحارالانوار از ابوالحسین رازی مروی است كه گفت حدیث نمود با من كسی كه از حضرت امام رضا علیه السلام شنیده بود كه می فرمود:«الحمدلله الذی حفظ منا ما ضیع الناس و رفع منا ما وضعوه حتی قد لعنا علی منابر الكفر ثمانین عاما و كتمت فضائلنا و بذلت الاموال فی الكذب علینا و الله عزوجل یأبی لنا الا ان یعلی ذكرنا و یبین فضلنا و الله ما لهذا بنا و انما هو برسول الله صلی الله علیه و آله و قربتنا منه حتی صار امرنا و ما نروی عنه انه سیكون بعدنا من اعظم آیاته و دلالات نبوته»

سپاس خداوندی را مخصوص و سزاست كه آنچه را كه مردمان نادان گمراه از حقوق و مراتب و مآثر ما و شئونات عالیه بیهوده خواستند. محفوظ و لمعانش را بر صفحات لیالی و ایام منصوص فرمود و اگر ایشان آرزومند و خواستار شدند كه از درجات عالیه ما چیزی را پست گردانند خداوند تعالی برتر و رفیعتر گردانید و كار ضلالت و گمراهی و بعض و عدوان این مردمان بدان جا كشید كه هشتاد سال بر منابر كفر و طغیان زبان به لعن و دشنام ما برگشودند و فضایل و مناقب ما را مكتوم خواستند و چه مالها و بضاعتها در مصرف دروغ بستن بر ما و جعل احادیث كاذبه بذل نمودند اما خداوند عزوجل در حق ما ابا و امتناع فرمود مگر بلندی نام و علو مراتب و مناقب را و آشكار فرمود فضل ما را



[ صفحه 366]



سوگند با خدای این حفظ و صیانت و الطاف الهیه كه درباره ما و حفظ شئونات و اعتلای امر و اسم و رسم ما و تخریب ابنیه ی اهل ضلالت و غوایت مبذول گردید نه آن است كه به خود ما اختصاص و انحصار داشته باشد بلكه به ملاحظه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و قرابت ما با آن حضرت است و این كار بدان جا منتهی گردید كه امر ما و آنچه را كه از آن حضرت روایت و ابلاغ می كنیم از این پس بعد از ما بزودی از بزرگترین آیات او دلالات نبوت آن حضرت خواهد شد. چون در این امر به دقت نظر شود بسا مطالب لطیفه استدراك می شود.

نخست این كه هر كسی از كسی بهره ی عالی و عنایتی بس عظیم الشأن بدید می گوید سپاس و ستایش بدو مخصوص است یعنی دیگری را این حق و مقام نیست و این دلالت بر عظمت مبذول و ابهت باذل دارد و چون حقوق ائمه و شئونات ایشان و مراحم كامله سبحانی درباره ی ایشان از تمامت مخلوق اعظم و اخص است این است كه در این مقام كه شكر نعمت را می فرماید بلام اختصاص مخصوص می گرداند. دیگر این كه می فرماید آنچه را كه مردمان خواستند از مقامات باطل یا از مدارج عالیه ما پست گردانند محفوظ و مرتفع گردانید نه این كه تمامت مقامات و مراتب ما را چه دسترس هیچكس به این حدود و مقادیر نمی تواند رسید بلكه به اندازه كه افهام ایشان به آن راه داشت و خواستند قطره ای از دریائی و قطعه ای از صحرائی و ذره ای از جبالی بكاهند و از ارتفاعات مقامات سامیه ما شبری از عرش و سهلی از سهائی فرود آوردند ممكن نگشت از این است كه «من» تبعیضیة را استعمال و به كلمه «متا» مذكور فرمود.

دیگر این كه مخالفین خود را كه زبان به طعن ایشان برگشودند كافر و منابر ایشان را منابر كفر نامید یعنی آن منبر عین كفر و مجسمه كفر است.

زیرا كه هر چه مخالف ایمان است كفر است و از اینجا معلوم شد آنچه موافق ایشان است اصل ایمان و محبوب یزدان است و هر چه مخالف ایشان است حقیقت كفر و مرود یزدان است چه قبول فضایل و مناقب ایشان اطاعت احكام



[ صفحه 367]



ایشان است و اطاعت احكام ایشان اطاعت یزدان است و اطاعت سعادت جاویدان است و انكار فضایل ایشان موجب انكار اوامر و نواهی ایشان است و انكار احكام ایشان انكار احكام ایزد سبحان است انكار احكام ایزد شقاوت هر دو جهان و اعلی درجه خسران ابد اركان است و كتمان فضایل ایشان مؤید این مطلب مذكور است چه كتمان فضایل ایشان از حیز امكان بیرون است و هرگز نشاید آسمان را به گل اندود نماید یا آسمان را بستر محقرتری مستور دارند بلكه كتمان آن محروم ساختن دیگران و خسارت ایشان و اشتغال ذمه ی ایشان و مسئول ایشان گردیدن در سرای ابد بنیان است.

اگر كسی حجابی در جلو آفتاب بركشد حجاب آفتاب نیست بلكه آن حجاب از آفتاب كامیاب است اما سبب این می شود كه چشم دیگران از دیدار آن نور پرفروز مهجور و از خواص تابش آن محروم شود پس این كتمان فضایل ظلمی است در حق دیگران كه ایشان را از فواید و عواید آن بی بهره می سازد و چون روز بازپرسی خدای و زمان مكافات در رسد این محرومان كه مظلوم شده اند در حضرت داور داوران داوری خواهند و این كه فرمود این مردمان ظالم كافر بسیاری اموال بذل نمودند تا جمعی بر ما دروغ بندند و اخبار مجعوله منتشر سازند این نیز یكی از فضایل و مدایح است چه تا برای كسی عجز حاصل نشود و بیچاره و متحیر و در عرض فضایل و مناقب كسی مبهوت و سرگشته نگردد و از شیاع مفاخر و مآثر او در بوته ی بغض و حسد نسوزد و راه علاج از هر جهت مسدود نیابد هرگز رضا نمی دهد كه بذل مال اموال كند و ارذال رجال را به مدد طلبد و حق را به باطل پوشیدن خواهد و در نزد همان كسان كه به حمایت خود می طلبد خوار و بی حق و منفعل شمرده نیاید چه خود می دانستند كه به آن جماعت كه اموال كثیره بذل می كردند و ایشان را به سبب طعن اهل بیت طهارت صلوات الله علیهم با دروغ بستن بر ایشان یا جعل اخبار مجعوله دعوت می كردند تا چه اندازه در چشم آن جماعت خوار و نااستوار و نابهنجار می آمدند و طرف برابر تا چقدر ذی -



[ صفحه 368]



قدر و ذی شأن می نمود كه برای اعدای ایشان كه طالب اطفاء نور خدا بودند علاجی جز این به دست نمی كردند و حال این كه «و الله متم نوره و لو كره الكافرون»

از این است كه می فرماید خداوند تعالی جز اعلای نام ما و امر ما و تبیین فضل ما را امتناع دارد چه اعلای این امر اعلای امر دین سبحانی و اعلای آن اعلای كلمه توحید است و اعلای كلمه ی توحید اعلای علامات معرفت حضرت دیانی و وجود معرفت سبحانی اسباب ترقی و تكمیل نفس انسانی و ادراك مقاصد هر دو جهانی است.

ازین است كه می فرماید:«و الله متم نوره و لو كره الكافرون» چه كافران كه همه در كوچه ضلالت و گمراهی اندرند از خیر و بهره ی خود بی خبرند اما خداوند تعالی كه جهانی را محض رحمت و شمول عنایت بیافریده البته تا آنچه را كه حكمت و صلاحدید او تقاضا دارد ظاهر نشود طریق دیگر را آشكار نمی فرماید و افعال خود را مورد بحث نمی فرماید.

و این كه می فرماید این جمله نه به واسطه ما بلكه برای رسول خدای است و نظر به قربت ما بدو می باشد مقصود این است كه به سبب هیاكل ظاهریه ی بشریه ما نیست بلكه به واسطه رسول خدا و مقام رسالت و تبلیغ آن حضرت است كه مبلغ احكام و اوامر و نواهی دین سبحانی و ناموس یزدانی است كه رجوع آن به معرفت الهی كه علت غائی خلقت است بازمی گردد پس رسول خدای دین خداوند تعالی و ما نیز كه با آن حضرت از نور واحد می باشیم همانیم كه اوست و این قرابت و قربت كه می فرماید نه مقصود علاقه خویشاوندی یا رحم ظاهری است چه اگر چنین باشد تمام اقارب آن حضرت شریك در این امر هستند و اختصاص به زمره ی ائمه هدی سلام الله علیهم نخواهد داشت بلكه مقصود قرابت معنویه و علاقه ی باطنیه است كه «و ما تشاؤن الا ما یشاء الله وكلنا محمد» باشد كه در تمام مراتب و مشاغل و مقامات و تكالیف به آن حضرت قربت خاصه دارند كه هیچكس را این رتبت نخواهد بود چه هر گونه تكلیفی برای آن حضرت هست برای ایشان نیز هست.



[ صفحه 369]



ازین است كه می فرماید این قربت و اختصاص به آن حضرت و به حضرت احدیت به یك درجه ای رسیده است كه امر ما و آنچه از آن حضرت روایت كنیم و تفسیر و تبیین احكام و رموز را بنمائیم بعد از ما از بزرگترین آیات خدا و رسول خدا و دلالات نبوت رسول خدا خواهد بود یعنی چون متفق الكلمة و المآل و متحد القول و المنوال هستیم آنچه كنیم و گوئیم به هیچ وجه از نهج شرع او و خدا خارج نمی شود بلكه تبیین و تفسیری كه از ما بشود و موجب رفع شبهات و سهولت طریق می گردد بر قوت آیات و علامات و دلالات دین مبین و نبوت حضرت خاتم النبیین می افزاید و از این كلمات و بیانات مقامات عالیه فضایل و مناقب ایشان اندك مقداری معلوم می شود.

و دیگر در عیون اخبار از محمد بن سنان مروی است كه حضرت امام رضا علیه السلام فرمود:«انا اهل بیت وجب حقنا برسول الله صلی الله علیه و آله فمن اخذ برسول الله صلی الله علیه و آله حقا و لم یعطی الناس من نفسه مثله فلا حق له»

و ازین پیش به این حدیث و معنی آن اشارت رفت و در این جا برای تذكره و مناسبت مقام تجدید نگارش پذیرفت در این حدیث شریف معلوم می شود كه همان طور كه بر حسب تقاضای حكمت و مشیت الهی و تبلیغ و تبیین رسالت پناهی بر مردمان واجب است كه رعایت حقوق امامیة و ولایتیه ی ما را ادا كنند و از اطاعت اوامر و نواهی ما و شناس مراتب ما غافل نشوند و به درجه ی مدركات خود پذیرفتار مدارج سامیه ی ما بشوند. بر ما نیز واجب است كه در مراعات تربیت و ترقی و تكمیل نفوس ایشان به اندازه ی استعدادات وجودیه ی موجودیه ی ایشان نظر فرمائیم و دریغ نداریم تا چندان كه ایشان را به مقامات عالیه ی انسانیه كه موجب تقربات به حضرت سبحانیة و سعادت جاودانیه است برسانیم و هر كسی استعداد ادای چنین حق را نداشته باشد او را نیز از مردمان آن طمع و طلب نخواهد بود. و این خبر جامع و مانع است و محقق می فرماید كه هر كسی نتواند متحمل اشغال و اثقال تكالیف امامت بشود نمی شاید دعوت این مقام بلند را نماید.



[ صفحه 370]



در كشف الغمه پس از پاره كلماتی كه در مناقب و مآثر آن حضرت تلفیق كرده و در اوایل جلد این كتاب مستطاب مسطور شد می نویسد «و اما اخلاقه و سماته و سیرته و صفاته و دلایله و علاماته و نفسه الشریفة: و ذاته فناهیك من فخار و حسبك من علومنارو قدك من سمو مقدار یجاری الهواكرم اخلاق و یجاوز السماء طهارة اعراق لو ولج السماء شریف ولحها بشرفه او طاول الملئكة الكرام لطالهم بنفسه الزاكیة و سلفه و فضلهم بولده و خلفه نور مشرق من انوار و سلالة طاهرة من اطهار و غصن فخر من سرحة فخار و ثمرة جنیة من الدوحة الكریمة العلیاء و نبعه ناضرة قویمة من الشجرة التی اصلها ثابت و فرعها فی السماء اخباره علیه السلام كلها عیون و سیرته السریة كاللؤلؤ الموضون و مقالاته و مقاماته قید القلوب و جلاء الاسماع و نزهة العیون و معارفه الالهیة واحدة فی العلم بما كان و ما یكون محدث فی خاطره الشریف بالسر المكتوم و العلم المكنون ملهم بعمرفة الظاهر المشهور و الباطل المخزون مطلع علی خفایا لا تتخلیها الافكار و لا تخیلها الظنون جار من فضایله و فواضله علی طریقة ورثها عن الاباء و ورثها عنه البنون فهم جمیعا فی كرم الارومة و ذكاء الجرثومة كأسنان المشط متعادلون فشرفا لهذا البیت العظیم الرتبة العلی المحلة السامی المكانة لقد طال السماء علأ و نبلا و سما علی الثوابت منزلة و محلا و استوفی صفات الكمال فما یستثنی فی شی ء منه بغیر و لا الا انتظم هؤلاء الائمة علیهم السلام انتظام اللالی و تناسبوا فی الشرف فاستوی المقدم و الثانی و نالوا مرتبة مجد هلك دونها المقصر و الغالی و حین اقتسمت مراتب السیادة كان لغیرهم السافل و لهم العالی كم اجتهد الاعدا فی خفض منارهم و الله یرفعه و كم ركبوا الصعب و الذلول فی تشتیت شمل عزهم و الله یجمعه و كم ضیعوا من حقوقهم ما لا یهمله الله و لا یضیعه و مع كثرة عداتهم و تظاهر الناس علیهم و غلبة شنآتهم و مدهم ایدی القهر الیهم لم یزدادوا علی الاختبار الا صبرا و احتسابا علی القتل و التشرید الا اغراقا فی الحمد و اطنابا و تحصیلا للاجر و اكتسابا و اعتزاء الی اعلی منازل الطاعة و انتسابا حتی خلصوا خلوص الذهب من النار و سلموا فی اعراضهم و ادیانهم من العاب و العارفا لولی و العدو یشهدان لهم بعلو المنصب و سمو



[ صفحه 371]



المقدار قال فیه البلیغ ما قال ذوالعی فكل بفضله منطبق و كذاك العدو لم یعدان جمیلا كما یقول الصدیق و هذا الامام الرضا هو لله سبحانه رضی و قد قضی من شرفه و مجده بما قضی و نصبه دلیلا لمن یأتی و علی من مضی فظهر من فضائله و اخباره و اشتهر من صفاته و آثاره ما كان امضی من السیف المنتضی و ابی ان یكون هذا النعت الرضی الا لذالك السید المرتضی و لم ازل مذكنت حدثا اهش لذكره و اطرب لما یبلغنی من جلاله و سجایاه و سمو قدره فرزقنی الله و له الحمد ان اثبت شیئا من مناقبه و شاهدت بعین الاعتبار جملة من عجایبه و اعجبتنی نفسی حین عرفت اختیارها فی حالة الشباب و سرنی ان عددت من واصفی فضله و فضل آبائه و ابنائه فی هذا الكتاب و المنة لله تعالی فهو الذی امد بالتوفیق و هدی الی الطریق و لامنة علیهم علیهم السلام فان الواجب علی العبد مدح سیده و وصف فخاره و تودده و الذب عنه بلسانه و یده»:

خلاصه و حاصل معنی و مفهوم این عبارات شریفه این است كه اخلاق خلیقه و سمات سامیه و صفات و سیر سایره و دلایل داله و علامات معلومه و نفس نفیس و ذات ذكی و مقامات مباهات و مفاخرت و سمو مقدار و علو منزلت حضرت ولایت رتبت ثامن الائمه علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهم فضای هوای و عرض ارض و طول طوال و آفاق سما را مملو ساخته و از عرصه حدود بیرون تاخته و به حضرت بی بدایت و نهایت و بیرون از زمان و مكان خداوند ودود پیوسته طهارت اعراق و كرامت اوراق و شرافت اغصان و نبالت فروع و جلالت اصول و مجد اعیان و نجد اركان و حشمت آباء و سودد اجداد و عفت ابنائش بطون زمین و متون افلاك را فروگرفته و نور لامعش هور و ماه و سفید و سیاه را در ظلال رأفت و تربیت بر سپرده جواهر الفاظش از چشمه سار علوم یزدانی آبدار و غریر اخبارش از درر حكم سبحانی آراسته و شاد خوار قلوب را خرم و عیون را روشن و اسماع را تازه و ارواح را نیرومند فرماید قلب همایونش مخزن سر مكتوم و علم مكنون و به معارف ایزدی ملهم و بر آن اسرار خفیه و علوم باطنیه الهیه عارف است كه شاطر افكار دقیقه و ناظر آیات دقیقه و عقول عقلای روزگار و افهام فضلای دقایق شمار از ادراك یكی از



[ صفحه 372]



هزارها هزار آن عاجزند.

در تمام مراتب علوم فاخره و سباحت بحار زاخره و سیاحت جبال ذاخره و طی مراتب امامت و ولایت و امانت و امارت و انارت با آباء عظام و ابناء فخام یعنی ائمه انام و رسول خداوند علام بر یك نهج و رویت و یك مسلك و طریقت است گوئی از سر موئی سر موئی نگشت.

و این مقامات سامیه به این هیاكل شریفه و قوالب لطیفه اختصاص و به این اشباح نورانیه و امثال لاهوتیه انحصار دارد و رفعت مراتب عالیه و مدارج سامیه ی ایشان به آن مقدار است كه جز مقدر الامور و محول الاحوال را بر آن حال وقوف نیست و هیچ آفریده را به آن معارج سامیه راه ادراك و درك مدرك نباشد عجب این است كه این نفوس مقدسه با این كه برای تمام بریت رحمت كامله حضرت احدیت هستند این مردم جاهل گمراه ندانستند و نشناختند و به قتل و آزار ایشان و ذراری و اقارب ایشان پرداختند و به خسارت دنیا و آخرت مبتلا گشتند.

معذلك چیزی از ایشان نكاستند و خدای تعالی بر رغم انف مخالفان و معاندان هر آنی از آنات بر مراتب جلالت سمات و انوار ولایت آیات بیفزود.

و این حضرت رضوی رسلاله ی مرتضوی را مقام مفاخر و علو مآثر به آنجا رسید كه مؤالف و مخالف و دوست و دشمن را جز تصدیق به فضایل و براهین ساطعه اش زبان به گردش و اعضا به جنبش و بیان به تابش نرفت و در اقرار به فضل و منقبتش همه متفق القول و متحد المقال شدند چنان لوامع فضایل و سواطع فواضلش لمعان درافكند كه خورشید تابان را در ظلال استنارت مستنیر گردانید و طبقات افلاك و اصناف املاك را در سرادق تربیت و اروقه ترقی و تكمیل و شرف سائل بكف نمود. علیهم من الله تعالی آلاف السلام و اشرف التحیات و الطف الصلوات و التحف فی اعلی المنازل و الغرف و المحافل و النجف.

ابن شهرآشوب در كتاب مناقب بعد از شرحی كه در بعضی اعداد و حسابها



[ صفحه 373]



كه دلالت بر امامت آن حضرت و نفی امامت دیگران را می نماید مرقوم داشته است این شعر را از صولی در مدح آن حضرت می نگارد:



الا ان خیرا نفسا و والدا

و رهطا و اجدادا علی المعظم



اتینا به للحلم و العلم ثامنا

اماما یؤدی حجة الله تكتم



بدانید كه بهترین خلق خدا از حیثیت نفس شریف و پدر بزرگوار و طایفه و قبیله و عشایر و اقارب و اجداد عالی مقدار علی بن موسی الرضا علیهم السلام همانا والده ی ماجده اش امام هشتم را كه منبع حلم و علم و شرف و جلالت خدای را در میان تمام بریت حجة است برای ما ظاهر نمود و از این پیش در جلد اول این كتاب در ذیل احوال والده ی معظمه اش تكتم رضوان الله تعالی علیهما این دو شعر مذكور شد. و نیز ابن شهرآشوب این چند شعر را از محمد بن ابی النعمان در مدینه می نویسد:



معادن العلوم الایات و الحكم

و موضع الجود و الافضال و الكریم



قوم بهم فتح الله الهدی و بهم

ختامه عند درس الحق فی الامم



ان كان دین الله الخلق اذلهم

سؤالف فی الوری من خالص النعم



كانوا الذی العرش انوار تضی ء بهم

طرف السماء لما فیها من الظلم



و ملجاء لا بینا عند توبته

من ذنبه فی قبول التوب و الندم



لما دعا الله اذعانا بحقهم

اجابة معظما للحق فی القسم



ائمه ی هدی علیهم التحیة و للثناء معادن علم و مخازن آیات و موارد حكم و مواضع جود و مواقع افضال و كان كرم و دمعان نهم هستند - خداوند تعالی به واسطه ی وجود ایشان گاهی كه حق و امر حق در میان مردمان متروك گشته ابواب هدی را به ایشان مفتوح و آیات نظام و توام و احكام را به ایشان ختام بخشید و از آن پیش كه دین مبین و آئین یزدان در میان خلق جهان نوبت نمایش یا آفتاب خلقت تابش پذیرد این انوار ساطعه و اشباح قدسیه عرش و كرسی و سموات و تمامت ممكنات را به نور خودشان منور می ساختند و از تاریكی و ظلمات نجات می بخشیدند و چون



[ صفحه 374]



پدر ما آدم علیه السلام را ابتلای به خطیئت مبتلا گردانید و نوبت توبت و ندامت رسید پناه وی شدند و او را از آن بلیت رهائی دادند و چون آدم در حضرت خدای به ایشان متوسل شد دعایش مستجاب گردید. و این چند شعر را از ابن العودی مرقوم نموده است:



هم التین و الزیتون آل محمد

هم شجر الطوبی لمن یتفهم



هم جنة المأوی هم الحوض فی غد

هم اللوح و السقف الرفیع المعظم



هم آل عمران هم الحج و النساء

هم سبأ و الذاریات و مریم



هم آل یسین و طاها و هل اتی

هم النمل و الانفال لو كنت تعلم



هم آیة الكبری هم الركن و الصفا

هم الحجر و البیت العتیق و زمزم



هم فی غد سفن النجاة لمن وعا

هم العروة الوثقی التی لیس بتقصم



هم الجنب جنب الله والید فی الوری

هم العین لوقد كنت تدری و تفهم



هم السرفینا و المعلالی هم الاولی

ینمم فی منها جهم حیث تمموا



هم الغایة القصوی منتهی المنی

سل النص فی القرآن یجزك عنهم



هم فی غد للقادمین سقائهم

ادا وردوا و الحوض بالماء یضعم



هم شفعاء الناس فی یوم عرضهم

الی الله فیما اسرفوا و تجرموا



هم ینقذونا من لظی النار فی غد

اذا ما غدت فی و قدها تتضرم



این چهارده نور پاك علت خلقت افلاك و خاك باشند كلمه حق و قرآن ناطق و عالم بر دقایق و كاشف حقایق و در بامداد قیامت قاسم بهشت نعیم و كوثر و تسنیم و دوزخ و جحیم و كشتی نجات و آیات جهات و ركن و صفا و عروة الوثقای ولایت و هدی و اسرار مكتومه ی خدا هستند جنب الله و یدالله و عین الله و نور خدا و غایت القصوی و مبتدا و منتهی و شفیعان یوم الجزا و ساقی كوثر و نجات بخشنده از هر گونه شداید محشر باشند تمام موجودات به وجود ایشان قیام و به قوام و نمایش و نظام دارند هر چه هست



[ صفحه 375]



خود ایشان باشد و هر چه نیست جز ایشان است.



اول و آخر شمارستند

هم نگارنده هم نگارستن



و نیز ابن شهرآشوب می فرماید این شعر را ابوالعباس انشاد كرده و امام رضا علیه السلام را مخالف و او را بر مأمون تفضیل داده است:



كفی بفعالی امرء عالم

علی اهله عادلا شاهدا



یری لهم طارقا مونقا

و لا یشبه الطارف التالدا



یمن علیكم باموالكم

و تعطون من مائة واحدا



فلا یحمد الله مستنصرا

یكون لاعدائكم حامدا



فضلت قسیمك فی قعدد

كما فضل الوالد الوالدا



در این اشعار می نماید كه مأمون و امثال او اموال و حقوق ثابته ی شما را به تمامت به غاصبیت متصرف شدند و اگر از صدها یكی و از هزارها اندكی به شما گذراند منت می نهند و هرگز نشاید مردمان پست با خاندان عالی قدیمی انباز گردند و حال این كه تو از حیثیت قعدد و آباء عظام و اجداد فخام علیهم السلام بر وی و بر تمامت آفریدگان یزدان پیشی و بیشی داری و چنان نمود كه حضرت امام رضا صلوات الله علیه و مأمون از حیثیت رشته خویشاوندی در پشت هشتم به عبدالمطلب پیوسته می شدند فهو علیه السلام علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب بن عبدالمطلب صلوات الله علیهم و هو مأمون بن هارون بن مهدی بن منصور بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب.

می گوید پدر تو علی علیه السلام بر پدر مأمون عبدالله بن عباس فضل و فزونی داشت و او را با تو مقام همسری و برابری نیست «هل یستوی الظلمات و النور» این اشعار ادیب كه در مناقب ابن شهرآشوب رقم شده مؤید این مطلب است:



تجوز زیارة قبر بن حرب

و توبة حفص و یحی بن یحیی



فلم لا تجوز زیارة

قبر الامام علی بن موسی





[ صفحه 376]





سلیل البتول و سبط الرسول

و نجل ابی الحسین المرتضی



و این شعر را از ابن حماد رقم كرده است:



ساقها شوقی الی طوس و من تحویه طوس

مشهد فیه الرضا العالم و الحبر النفیس



ذاك بحر العلم و الحكمة ان قیس مقیس

ذاك نور الله لا یطفی له قط طمیس



و این چند شعر را از حمیری مذكور داشته است:



فطوبی لمن آسی لال محمد

ولیا اما ماه شبیر و شبر



و قبلهما الهادی وصی محمد

علی امیرالمؤمنین المطهر



و من نسله طهر فروع اطایب

ائمة حق امرهم یتنظر



و این شعر را از پاره ای مردم بصره نگارش داده است:



خذابیدی یا اهل بیت محمد

اذا زالت الاقدام فی غدوة الغد



ابی القلب الا حبكم و ولاكم

و ما ذاك الا من طهارة مولد



این مضمون مصراع اخیر اشارت به حدیث شریف است كه تقریبا چنان كه ازین پیش رقم كردیم فرمودند هر كسی به محبت و تولای ما اهل بیت برخوردار باشد دعا به مادر خود كند یعنی بداند كه مادر او عفیفه بوده است و این فرزند را بزادگی حلال از شكم فروگذاشته است و این شعر را از عبدالله بن مبارك یاد كرده است:



هذا علی و الهدی یقوده

من خیر فتیان قریش عوده